پشت‌پرده عجیب تخفیف‌های شگفت‌انگیز مکمل‌ها در داروخانه‌‌ها صرف ۷ درصد از تولید ناخالص داخلی برای جبران خسارت تصادفات جاده‌ای چهار مسیر اصلی در مشهد بر اثر سیلاب همچنان مسدود است (۲۶ اردیبهشت) افزایش تعداد فوتی‌های سیل مشهد به ۴ نفر (۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) | تداوم بارش‌های رگباری تا دوشنبه + فیلم سیل در مشهد | تعداد جانباختگان مشهد به ۵ نفر رسید (۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) کم‌خونی یکی از بیماری‌های شایع در کودکان اهدای اعضای نوجوان مرگ‌مغزی در مشهد، نجات‌بخش زندگی ۷ بیمار شد (۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) ویدئو | لحظه پیداکردن دو جان‌باخته سیلاب در پل انقلاب مشهد فوت دو شهروند در سیلاب میدان انقلاب مشهد (۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) + فیلم اورژانس مشهد: ۱۳ شهروند در پی جاری شدن سیلاب مصدوم شدند رئیس سازمان حج: زمان ثبت‌نام عمره هنوز معلوم نیست | پیشاپیش عذرخواهی می‌کنیم! ۸ راهکار برای مقابله با سختی‌های زندگی دیوان عدالت هم شکایت بازنشستگان در مورد افزایش مستمری‌ها را رد کرد (۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) بهترین رژیم غذایی برای آرتریت یا التهاب مفاصل کدام است؟ بهترین شیوه تربیتی برای مقابله با فحاشی کودکان پیامدهای استفاده از تلفن همراه در سلامت کودکان مستمری فروردین‌ماه مددجویان سازمان بهزیستی پرداخت می‌شود
سرخط خبرها

جانور درنده‌ای به نام خشم

  • کد خبر: ۱۹۵۸۲۳
  • ۳۰ آبان ۱۴۰۲ - ۱۶:۴۱
جانور درنده‌ای به نام خشم
ساعت از سه عصر گذشته بود. خیابان پر از خودرو‌هایی بود که بعد از یک روز کاری خودشان را به منزل می‌رساندند.

پشت فرمان خودرو دست و پایم می‌لرزید. دخترم مدام نگاهم می‌کرد. به سر چهارراه نرسیده بودم خودرو را نگه داشتم و زدم زیر گریه. کلی تلاش کردم تا خودم را جمع و جور کنم تا بیشتر از این دخترم را نترسانم.

هنوز چهره راننده ام وی ام جلو چشم هایم رژه می‌رفت. با دست محکم او را از خودم دور کردم. باورم نمی‌شد روز روشن برای زدن دوسه بوق ممتد چنین اتفاقی را تجربه کرده باشم.

ساعت از سه عصر گذشته بود. خیابان پر از خودرو‌هایی بود که بعد از یک روز کاری خودشان را به منزل می‌رساندند. مقابل تعمیرگاه‌های خیابان شفا مانند همیشه خودرو‌ها دو لاین پارک بودند. خودرو خارجی مقابلم دو بار به سمت خودرو من منحرف شد. به خیال اینکه شاید حواسش پرت صحبت با تلفن همراه باشد دوسه بوق زدم تا هشدار بدهم حواسش به اطرافش باشد.

راننده سرعش را کم کرد. کمی جلوتر مقابل خودرویی که من و دخترم در آن بودیم توقف کرد. همه چیز مثل فیلم‌های سینمایی بود. مرد راننده با عصبانیت پیاده شد در خودرو سمت من را باز کرد. مانده بودم دارد چه کار می‌کند. آن قدر ترسیده بودم که فقط توانستم او را از خودرو بیرون کنم. داد می‌زد و فحاشی می‌کرد که چرا بوق زده ام. من نه از خودم دفاع کردم نه حتی شماره پلاک خودرو را برداشتم. ترسیده بودم. مانند خیلی از آدم‌های بی دفاعی که روزانه به آن‌ها حرف زور گفته می‌شود.

خودم را طور دیگری تصور کردم. به سمت صندوق می‌روم و قفل فرمان را بیرون می‌آورم. به خاطر فحش‌های رکیک مرد راننده دوسه ضربه به سرش می‌زنم و تمام.

با خودم فکر می‌کنم مگر آدم‌ها چطور قاتل می‌شوند؟ دادگاه‌ها پر است از پرونده آدم‌هایی که نتوانسته اند خودشان را کنترل کنند. اگر او با فحاشی آرام نمی‌شد شاید این من بودم که به جای خانه سر از سردخانه در می‌آوردم.

خشم جانور درنده‌ای است که در لحظه‌ای افسارش از دست بیرون می‌رود و تمام. چه زندگی‌ها که به خاطر همین حس لحظه‌ای فنا شده است. چه آدم‌هایی که به خاطر تنها یک دعوای لفظی به سینه قبرستان رفته اند.‌

نمی‌دانم. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم شاید حق با راننده مقابل بوده، شاید آن قدر درگیر مشکلات مختلف بوده که کاسه صبرش با دوسه بوق پر شده است. ما چرا این قدر خشن شده ایم؟ چرا به هم رحم نمی‌کنیم؟ چرا وقت رانندگی همه خشممان را روی هم خالی می‌کنیم؟ نکند در خیابان‌ها جنگ راه افتاده است و ما بی خبریم؟!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->